به گزارش «فرهیختگان»، امیرحسین مدرس را بیشتر در کسوت اجرا و گاهی بازیگری آثار تلویزیونی دیدیم. اما او در حوزه موسیقی و خوانندگی هم به صورت مقطعی، ورود داشته است. او در سال 1390 آلبوم موسیقی عاشورایی «ماه نی» را روانه بازار کرد که در آن سالها یک اثر تازه در حوزه هنر عاشورایی به حساب میآمد و با استقبال مخاطبان همراه شد. مدرس در مورد انتشار آلبوم موسیقی «ماه نی» میگوید: «تلاش کردیم که میراث موسیقی عاشورایی و فرهنگ مذهبی تهران قدیم را تثبیت کنیم و قدمی برای احیای آن برداریم. » این خواننده نغمات عاشورایی آلبوم دیگری هم با همین مضمون منتشر کرده که خیلی کمتر از رسانه ملی پخش شده است. خودش دراین باره میگوید: «هنوز هم نمیدانم که چرا از آلبوم ماهنی مکرر استفاده میشود ولی پخش آلبوم خورشید در تلویزیون ممنوع است. » امیرحسین مدرس از آن دست هنرمندانی است که شیفته مفهوم و فرهنگی عاشورایی است و این روزها درکنار طراحان کمیک موشنهای حوزه هنری با نام «سوگ سالار»، بهعنوان گوینده متن حضور دارد.
اگر موافق باشید از آلبومهای موسیقی عاشوراییتان شروع کنیم، ماه نی و خورشید که هرچند مربوط به بیش از 10 سال قبل است اما همچنان شنیدنی است. فرآیند شکلگیری آنها چطور بود؟ سفارشی وجود داشت؟
نه سفارشی در کار نبود. چند سال بود که به فکر نغمههای سنتی مداحی تهران قدیم بودم. بهخصوص بعد از اینکه شیوههای تازه مداحی گل کرده بود. به این فکر میکردم که آن نغمههای خاطرهانگیز سنتی را در یک مجموعه جمعآوری کنیم، به هر حال اینها میراث ماست، هم به آغاز کلام، هم از نظر موسیقایی و هم از منظر معنا و مفهوم و احساس. نغمههای مرثیهسرایی قدیمی عاطفه و محتوا و رفعت مفهومی را توأمان دارند که بسیاری از اشعار سالهای اخیر فاقد اینها بوده و بلکه به نظرم گاهی خلاف شأن هم هستند. بسیاری از این نغمهها هم ریشه در خاطرات کودکی من دارد. من از بچگی تا به امروز همیشه به دنبال هیاتهای قدیمی و بیسروصدا و سنتی بودم و آرزوی من این بود که بتوانم همان نغمهها را گردآوری کنم. برخی از این اشعار که در حافظه خودم بود، شعرها و سبکها و ملودیهای مشخص بود. اما برای تکمیل آنها به سراغ قدیمیترها و کسانی که با این فضا کاملا آشنا بودند رفتم، از آقا مصطفی ناظم پسر حاجاکبر ناظم تا مرحوم علیرضا بهاری، احمد دلجو، حاج حیدر توکل، حاجمحسن طاهری و کسانی که پهلو به قدما میزدند. خب آثار بسیاری جمع شد و از میان آنها چند قطعه را گزینش کردیم و تصمیم گرفتیم که آنها را با قالبی که نسل امروز هم رغبت به شنیدن آن داشته باشد و هم شئون و قاعدهها را رعایت کرده باشد، تنظیم و ارائه کنیم. برای تنظیم آثار هم با حمیدرضا صدری صحبت کردم و او هم مشتاقانه پذیرفت و تنظیم ملودیها را انجام داد.
آلبوم ماه نی محصول مرکز موسیقی حوزه هنری بود، درست است؟
بله.
چطور شد وارد همکاری با حوزه شدید؟
برای آمادهسازی آلبوم نیاز به حمایت داشتیم. من با بعضی که صحبت میکردم اساسا متوجه این کار نمیشدند. تا اینکه با آقای خاموشی رئیس وقت سازمان تبلیغات اسلامی صحبت کردم و ایشان هم گفتند راستش من هم نمیدانم دقیقا میخواهی چه کار کنی! من هم ماکت دو ترک را که آماده کرده بودیم برایشان گذاشتم و ایشان هم با کارها حس گرفتند و بسیار خوششان آمد. بعد هم گفتند درخواستی بنویس، همانجا درخواست را نوشتم و ایشان هم خطاب به مرکز موسیقی حوزه دستور حمایت دادند و آلبوم ماه من با این فرآیند تولید شد. ما تلاش کردیم که میراث موسیقی عاشورایی و فرهنگ مذهبی تهران قدیم را تثبیت کنیم و قدمی برای احیای آن برداریم و نتیجه هم شد آلبوم ماه نی.
به نظرم نظرات مختلفی را هم درباره این کار شنیدید، هم موافق و هم مخالف.
بله البته کار موافقان بسیاری داشت و مخالفان اندکی. بعضی بودند که میگفتند منزلت دستگاه امام حسین در این آلبوم موسیقی رعایت نشده. با آنکه اشعار و ملودیها قدیمی بود، تنظیم هم به شیوهای صورت گرفته بود که شأن و جایگاه محتوای عاشورایی رعایت بشود. اما در همان سال آلبوم منتشر شد ما دیدیم دستههایی که تا سالهای گذشته از موسیقیهایی خاص استفاده میکردند، به سراغ این آلبوم و نغمههای قدیمی عاشورایی رفتهاند. بسیاری از جوانترها میگفتند این نغمهها و اشعار تا بهحال کجا بودهاند؟! یعنی اصلا با آنها آشنایی نداشتند و پیش از این نشنیده بودند. و هنوز هم با گذشت چندین سال کارهای آن قطعه در رسانهها مکرر استفاده میشود.
و این کار با آلبوم خورشید ادامه پیدا کرد. . .
بله بعد از آلبوم ماه نی با دوست عزیزم آقای دکتر علیرضا محمدی راجع به این کار صحبت کردم و ایشان هم حمایت کردند و تلاش کردیم تا چند قطعه دیگر عاشورایی را تنظیم و تولید کنیم. این اتفاق افتاد و چند نغمه قدیمی عزاداری سنتی تهران قدیم را بازخوانی کردیم. در آن آلبوم تنها یک اثر غیر از نغمههای قدیمی وجود داشت که ترک اول آلبوم بود و آن هم شعری از حاجعلی انسانی بود. ما حتی برای دکلمههای کار که آقای تارخ خواندند هم به سراغ چاووشخوانیهای قدیم تهران رفتیم. با این استدلال که قدیمیها وقتی کسی از زیارت برمیگشت یا به زیارت میرفت برایش چاووشخوانی میشد. ما هم تلاش کردیم از چاووشخوانی به مرثیه برسیم و دکلمههایی که آقای تارخ خواندند همه اشعار چاووشهای قدیمی است که به نغمههای عاشورایی در آلبوم ختم میشوند. یعنی واقعا برای تکتک این جزئیات فکر شده عمل کردیم.
اما به نظرم آلبوم ماه نی خاطرهسازتر واقع شد، این موضوع را قبول دارید؟
بله دلیل آن هم این است که آلبوم خورشید خوب پخش نشد. توزیع آن به عهده شرکتهایی گذاشته شد که عرضه کالاهای تجاری مثل ماست و چیپس و. . . انجام میدادند و متاسفانه این نگاه غیرفرهنگی باعث شد که آلبوم خورشید خوب توزیع نشود. البته شنیدم که تلویزیون هم پخش این آلبوم را ممنوع کرده است.
هیچوقت پیگیری نکردید که دلیل این ممنوعیت چه بوده؟
نه هیچوقت جویا نشدم و هنوز هم نمیدانم که چرا از آلبوم ماه نی مکرر استفاده میشود ولی آلبوم خورشید ممنوع است.
چه شد که دراین آلبوم با امین تارخ همکاری کردید؟
وقتی که داشتیم شرایط تولیدی آلبوم را بررسی میکردیم؛ برای دکلمهخوانی به چند گزینه رسیدیم، جناب منوچهر اسماعیلی، آقای فرخ نعمتی، آقای مسعود رایگان و جناب امین تارخ، که با این عزیزان صحبت کردیم و شرایط تولید طوری رقم خورد که جناب تارخ دکلمههای این آلبوم را خواندند.
گفتید که قطعات متعددی از نغمههای قدیم عاشورایی را جمعآوری کرده بود. با توجه به استقبالی که از آلبوم ماه نی و خورشید شد چرا این کار را ادامه ندادید و سایر قطعات را در قالب آلبوم تولید و عرضه نکردید؟
خیلی دوست دارم که این کار را ادامه بدهم و بسیاری از مقدمات کار هم آماده است، اما دلم میخواهد تحت هر شرایطی این اتفاق نیفتد و کار حالت رفعتکلیفی نداشته باشد.
منظورتان حمایت ارگانی است؟
هم فرآیند تهیه و هم ماجرای توزیع کار باید به بهترین شکل ممکن رخ بدهد و به قول قدیمیها یک کار سر و ته مهر از آب دربیاید که در شأن دستگاه اباعبدالله علیهالسلام بشود.
جالب است که سبکهای قدیمی عزاداری چنان مهجور واقع شدهاند که وقتی یکی دو سال گذشته آقای محمود کریمی سنت چهارپایهخوانی را زنده کردند، بسیاری از همنسلان ما برای اولینبار با چنین چیزی روبهرو شدند و اصلا تصوری از این سبک عزاداری قدیمی نداشتند. . .
دقیقا، آنهم درحالی که نزدیک به یک قرن است که چهارپایهخوانی در بازار تهران در بازار کفاشها در ماه محرم برگزار میشود، پیش از ماه محرم و در ایام مسلمیه مراسم عزاداری در بازار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی دارد برگزار میشود که آن هم بیش از یک قرن سابقه دارد. یعنی کاملا یک میراث سنتی است. منظورم این است که این اتفاقات هویت و ریشههای تاریخی عزاداری ما هستندکه مهجور واقع شدهاند.
البته نهفقط در حوزه موسیقی و نغمههای عزاداری حسینی، بلکه در سایر عرصههای هنر نیز هنر عاشورایی مهجور واقع شده. یعنی مثلا در حوزه سینما و تلویزیون اگر آثار ماندگاری مانند روز واقعه، سفیر و مختارنامه را از سینما و تلویزیون بگیریم تقریبا میشود گفت اثر ماندگار دیگری درباره قیام اباعبدالله(ع) تولید نشده است. . .
اسم روز واقعه را بردید، این را بگویم که قرار بود نقش عبدالله را من بازی کنم، در آن سالها من درنمایش خورشید کاروان نقش راهب را بازی میکردم و یک شب آقای اسدی برای تماشای نمایش ما آمدند و صحبتهایی با من کردند و بعد هم من به دفتر هدایت فیلم رفتم. اما این اتفاق نیفتاد و نقش عبدالله را من بازی نکردم. اما اشاره شما درست است. ما در حوزه فیلم و سریال دستمان خالی است و به جز اینهایی که شما گفتید و یک اثر که مرکز صداوسیمای استان خراسان در دهه ۶۰ به نام سریال روایت عشق تولید کرد که در آن سریال هم مرحوم رضا سعیدی نقش ابنزیاد را بازی میکرد، نقش حر را مرحوم تیمور قهرمان بازی میکرد و مرحوم انوشیروان ارجمند و تعداد دیگری از هنرمندان هم در آن سریال بازی میکردند، اما به جز اینها و فیلم رستاخیز که البته من آن را ندیدم کار دیگری به خاطر من نمیآید.
به نظرتان دلیل اینکه آثار خاطرهانگیز عاشورایی در گونههای مختلف هنری انگشتشمار است چیست؟ به نظرتان موضوع مربوط به حساسیتهای مربوط به خود این روایتها و شخصیتهای مقدس است یا امر دیگری؟
قضاوت من بهعنوان بینندهای که در این سه دهه نزدیک به ۲۰ تئاتر عاشورایی دیدهام این است که این آثار از دو حالت خارج نیست. یا آنقدر مدرن و تکنیکال است که مخاطب عام با آن ارتباط برقرار نمیکند یا از این سمت نزدیک به تعزیه میشود. من یک روایت روان و سروساماندار و درعین رعایت فرم در خاطر ندارم یعنی یا روضهخوانی تصویری دیدهایم یا یک کار تکنیکال مدرن. اما تمام این قضاوتها مبتنیبر متن است. تا وقتی که متن خوب و یک بستر روایی درست و درمان وجود نداشته باشد نمیتوان توقع خلق یک اثر ماندگار داشت، مثلاً همان فیلم روز واقعه براساس متنی شکل میگیرد که جناب بهرام بیضایی باهنرمندی نوشته است و حتی قرار بود خود ایشان آن را کارگردانی بکند. وقتی متن خوب باشد میتواند انتظار کار خوب را هم داشت، ولی مساله این است که متن خوب بسیار کمیاب است.
اجازه بدهید به بهانه تولیدات عاشورایی، اشارهای به کار تازه شما داشته باشیم. در روزهای اخیر کمیک موشنهای «سوگ سالار» با صدای شما درحال انتشار است. به نظر میرسد شیوه روایت از متن تا فرم تصویری طوری است که مخاطب هدف آن بیشتر جوانان و نوجوانان بودهاند، این گزاره درست است؟
من همچنین حسی دارم، یعنی هم متن و هم کمیت زمانی این مجموعه و درکنار آنها فرمت تصویری کمیکموشن جوری است که بیشتر نوجوانان و جوانان به آن رغبت میکنند. چراکه در واقع این مجموعه نوعی بازنویسی حوادث کربلاست، و برشهای تصویری زمانی متفاوتی داشت. مثلا درباره حضرت علیاصغر(ع) از مدینه آغاز میشود و جناب رباب و بعد به کربلا و مصیبت شهادت حضرت علیاصغر(ع) میرسد. این جزئیات کیفی و کمی به نظرم بیشتر مخاطب نوجوان و جوان را جذب میکند.
شما انتخاب فرم تصویرسازی و کمیکموشن که مقداری فانتزی است را برای روایتهای عاشورایی در این مجموعه میپسندید؟
چرا استفاده نشود؟ ببینید ما در فرم باید جوری کار کنیم که شأن روایت مذهبی رعایت شود و معتقدم حوزه پویانمایی قابلیت گستردهای برای انتقال اطلاعات و احساسات به کودک و نوجوان دارد. کمااینکه کشورهای دیگر هم از این قالب برای انتقال مفاهیم و مقاصد خودشان دارند استفاده گستردهای میکنند. پس روشن است که ما هم میتوانیم از چنین زبان فرمی برای انتقال مفاهیم فرهنگی بومی خودمان بهره بگیریم. مگر ما داستان برای تعریف کردن و محتوا برای ارائه کردن نداریم؟
پس در مجموع از خروجی این کمیکموشنها راضی هستید؟
به نظرم کارها خوب از آب درآمده، هم به لحاظ فرم و ساختار و هم به لحاظ محتوا. هرچند که روند تولیدشان کمی عجلهای شده و تمام مجموعه در کمتر از یک ماه تولیدشده است. اما به نظرم خروجی قابل دفاعی داشته چه به لحاظ روان بودن و همهفهم بودن متن و چه به لحاظ فرم.
اجازه میخواهم که در بخش پایانی گفتوگو درباره مسیر هنری خود شما صحبت کنیم. مسیر متنوعی که از نیمرخ و مجریگری تا خوانندگی، بازیگری، خطاطی و نویسندگی را در برگرفته. بعضی این تنوع رشتهها را نمیپسندند و معتقدند این چندرشته بودن باعث عدمتمرکز و کاهش تخصص میشود. خود شما که چنین فضایی را تجربه کردهاید این موضوع را قبول دارید؟
ببینید من هیچگاه با دو تا دست همزمان چند هندوانه را برنداشتهام. یعنی برای تکتک این حوزهها وقت مستقل و مفصلی گذاشتهام، اگر دنبال خوشنویسی رفتم وقت تمام و کمال برای آن گذاشتم، اگر موسیقی را دنبال کردم فرصت مستقلی برای آن گذاشتم و باقی ماجرا. من از زمانم خوب استفاده کردم، و اگر دوباره برگردم به ابتدای این مسیر اتفاقا این بار به دنبال شاخههای هنری بیشتری میروم.
از این نمیترسید که این اتفاق باعث کاهش تخصص و تبحرتان بشود؟
این تخصصها الان در کنار هم قرار گرفتهاند، درحالی که فرآیند یادگیری من در این رشتهها نزدیک به سه دهه طول کشیده. آن هم نه بهطور همزمان، یک بخشی از این سالها را به بازیگری اختصاص دادهام، چندسال را به خطاطی گذراندهام، بازیگری را بهطور مستقل آموختهام و... مثلاً سرکلاس آواز دنبال خوشنویسی نبودم یا وقتی که بازیگری را میآموختم در دنیای شعر و ادب فعالیت آنچنانی نمیکردم. میخواهم بگویم از سال ۶۴ که بهطورجدی یادگیری را آغاز کردهام، تلاش کردهام که از وقتم درست استفاده کنم و اتفاقا معتقدم اگر کسی از فرصت و ظرفیتهایی که خدا به او داده خوب استفاده نکند کفران نعمت کرده. همین الان هم وقتم را تقسیمبندی میکنم، یعنی الان متمرکز بر کتاب هستم و نزدیک به سهسال است که پا در تلویزیون نگذاشتهام.
چرا؟خودخواسته بوده یا تصمیم مدیران؟
هم خودخواسته بود و هم از سر دلگیری. من شعارم در اجرا این است که در برنامهای حاضر بشوم که در وهله اول به دانستههای خود من اضافه بکند. من هیچ وقت به خاطر شهرت و پول مجری برنامه نشدهام چون اساسا نگاهم به اجرا اینطور نیست. من این نگاه را کثیف و آلوده میدانم و اصلا این نگاه را نمیپسندم. از بزرگترهای تلویزیون اینطور یادگرفتهام و هیچگاه به شکلی که عرض کردم به تلویزیون نگاه نکرده و نمیکنم. من هیچ وقت با اجرای تلویزیونی به معنای مرسوم بار خودم را نبستهام و تصمیم گرفتم مادامی که چنین شرایطی برایم فراهم نشود اجرای برنامهای را قبول نکنم.
شما هم البته از نیمرخ کار در تلویزیون را آغاز کردید، برنامهای که چهرههای متعددی را به دنیای سینما و تلویزیون معرفی کرد که هنوز هم هنرمندان خاطرهساز و مهمی هستند.
بله، نیمرخ محصول زمانی است که تفاوتهای بسیاری با امروز دارد. آنروزها تلویزیون انحصار داشت، شبکههای اجتماعی اساساً وجود اینچنین نداشتند، خود تلویزیون هم چند کانال محدود بود و صدالبته برنامه نیمرخ هم یک برنامه پیشرو بود که اسیر تعارفات و تابوهای معمول هم نبود و در این فضاها دست به ساختارشکنیهای مثبت میزد. اتفاقا سه سال پیش یکی از مدیران تلویزیون عوامل نیمرخ را جمع کرد و قصد داشت که سری تازه نیمرخ را تولید کند که من به ایشان هم گفتم الان نمیشود نیمرخ را ولو با حرفهای تازه تکرار کرد. چراکه نیمرخ مربوط به دوره متفاوتی از امروز بود.
یعنی به نظرتان نمیشود نیمرخ را تکرار کرد؟
امروز نمیتوان با حرفهای نیمرخ مخاطب گسترده به دست آورد. به هر حال روزگار عوض شده. شما چه کار میخواهی بکنی که نوجوان از بین این همه رسانه و شبکههای اجتماعی و بازی و ابزار تازه فقط تو را تماشا کند و تو را انتخاب کند؟ ابزار رقابتت چیست؟
منظورتان کاهش قدرت تلویزیون نسبت به آن دوره است یا تفاوت اقتضائات جامعه؟
هردوی اینها. آن ساختارشکنی درست و قاعدهمند امروز امکان تکرار دارد؟ به نظر من نمیشود. و صادقانه این است که نمیدانم چطور میشود چنین موفقیتی را که نیمرخ به دست آورده بود تکرارکرد. چراکه چنین موفقیتی از دل یک هزارتوی شرایط مختلف به بار میآید که آنقدر پیچیده است که نمیشود درباره آن به سادگی حکم کرد و راهحل ارائه داد. مولفههای اجتماعی و رسانهای و فرهنگی در هم تنیده و پیچیدهای است که باید از دل تمام آنها به یک ایده موفق تازه رسید که من آن را نمیدانم.
* نویسنده: علی مرادخانی، روزنامهنگار